یک فیلم یک زندگی

بررسی فیلم و سریال به زبان ساده

زندگی ادمها مثل یک فیلم میمونه یک سکانس یک کات یا یک دیالوگ باعث میشه یک فیلم به اثری موفق و به یادماندنی مبدل بشه یا برعکس ممکنه به یک فیلم ناامید کننده تبدیل بشه
یک کارگردان یا بازیگر با انتخاب درست خودش میتونه یک اثر ماندگار رو در کارنامه هنری خودش ثبت کنه
تنها چیزی که تو فیلم ها و زندگی واقعی ادمها یکسان اینه که که نمیشه یک اشتباه رو درست کرد یا عوضش کرد فقط باید با این اشتباه زندگی کرد باهاش کنار بیایم و از این اشتباه درس بگیریم
تو این وبلاگ میخوام نکات مثبت و تاثیر گذاری که از فیلم ها و سریال یاد میگیرم رو با دیگران با اشتراک بذارم شاید تجربه خوبی برای دیگران باشه
چه در زندگی چه در انتخاب یک فیلم.
چرا که می تونه یک نفر رو از دیدن یک فیلم بد منصرف کنم یا شاید راهنمایی باشه برای انتخاب یک مسیر درست
وقت و ثانیه ها خیلی ارزشمند هستند و نباید به راحتی هدر بروند
تنها فرق یک فیلم و زندگی ادمها اینه که لحظات فراموش نشدنی زندگیمون موزیک متن نداره

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

ترانسفورمز عصر انقراض پروفروشترین بلاک باستر سال بود 
فروش عالی این فیلم رونمیشه دلیل خوب بودن این فیلم دونست در واقع با دیدن این فیلم برام سوال شده که چرا اینقدر فروش کرده
ایا سطح فکری مردم تو سطج چهان اینقدر پایین اومده که با تبلیغات به راحتی گول می خورند یا واقعا این عنوان رو دوست دارند
بیشتر کسایی که این فیلم رو دیدن به دلیل پیش زمینه خوبی که از سری فیلم های تبدیل شوندگان داشتند 
این فیلم رو به یا امید اینکه مثل نسخه های قبلی این فیلم باشه نگاه کردن
این فیلم ایرادات زیادی داره که میشه بزرگترین و نقطه ضعف اصلی اون رو فیلمنامه نداشته اون دونست 
چیزی که به هیچ عنوان تو انی فیلم وجود نداره انگار فیلم همین جوری رو هوا ساختند
سری تبدیل شوندگان برای سازندگان این سری فیلمها مثل برندی میمونه که همیشه جواب میده و پول در میاره
مایکل بی هم با ساخت این سری فیلم ها داره خودش رو به گند می کشونه البته شروع این حرکت از فیلم رنج وگنج با بازی مارک والبرگ شروع شده بود
عصر انقزاض فیلمی هست که فقط بر پایه سکانس های اکشن و پر زد وخورد ساخته شده بازیگرهای اصلی و انسانی فیلم تاثیر چندانی تو روند فیلم ندارند
برای خیلی از اتفاقات فیلم هم جواب قانع کننده ای وجود نداره شخصیت های جدید این سری پیش زمینه ای ندارند
از سری قبلی این سری فیلم ها فقط اپتیموس پرایم و بامبل بی تو این قسمت حضور داشتند که برای من فقط همین دو کاراکتر جذابیت داشتند
من این سری فیلمها رو فقط به خاطر کاراکتر اپتیموس پرایم می بینم ولی تو ین قسمت خیلی نخ نما وکهنه شده بود نمیدونم جذابیتش رو برام از دست داده
نقطه ضعف دیگه این فیلم رو میشه انتخاب بازیگر این فیلم دوسنت مارک والبرگ اصلا گزینه خوبی برای این فیلم نبود نمیدونم بر چه اساسی این بازیگر رو انتخاب کردن
والبرگ نقش یک مخترع رو بر عهده داره که به هیچ عنوان نمیشه ایم شخصیت با مارک والبرگ تصور کرد تو فیلم یک دیالوگ داره که میگه بعضی اختراعات نباید به وجود بیان
و در این مورد گفت یک سری بازیگرها نباید بازی در یک شخصیت ها و کاراکتر که به گروه خونی اش نمی خوره رو نبایدقبول کنه
قبلا فکر میکردم شیا لبوف بازیگر خوبی برای این سری فیلمها نیست ولی بعد از دیدن دوست پسر تسا به این نتیجه رسیدم 
که تا حالا اشتباه فکرمیکردم اینده بعضی چیزا رو مشخص میکنه لبوف در برابر این یارو رابرت دنیروست
بدترین و ازار دهنده ترین نکته این فیلم بازی نیکولا پلتز ئر نقش تسا ییگر بود نمیدونم بر چه اساسی این بازیگر رو جایگزین مگان فاکس و روزی هانتیگونن کردن
نه بازی خوبی داشته نه از قیافه درست وحسابی برخوردار بود نه تو روند فیلم تاثیر انچنانی داشت این کاراکتر به معنای کامل از نفهمی مزمن رنج می برد
یکی از سوالاتی که برام بی جواب باقی میمونه اینه که چرا این بازیگر رو برای این کاراکتر انتخاب کردن
اگر بخواهیم جلوه های ویژه این فیلم رو در برابر فیلم های بزرگی و هم رده ای مثل لبه فردا.سقوط سیاره میمونها و ایکس من مقایسه کنیم 
هیچ حرفی برای گفتن نداره وخیلی هم ضعف داره حتی به جلوه ای ویژه فیلم ولورین دو هم نمی رسه 
خلاقیت و استفاده درست از جلوه های ویژه و انتخاب درست بازیگر رو باید تو فیلمی مثل لبه فردا ایکس من مشاهده کرده
که یک بازیگر یا کاراکتر به تنهایی می تونه باعث جذابیت و هیجان در یک فیلم چند ساعته بشه
این فیلم فقط برای یک بار دیدن خوبه از فیلم بی مصرفهای استالونه هم بی ارزش تره
اگر شخصیت بامبل بی و پرایم رو از این فیلم حذه کنیم تا ربات های این فیلم بی مزه و بی نمک هستند حتی اوج سکانس های اکشن هم جذابتی ندارند
شخصیت شرور و منفی فیلم لاک دان تا حددودی قابل قبول بود ولی خیلی زود زوارش در میره و جذابیت خودش رو از دست میده
این سری چندین شخصیت غیرقابل قبول،گنگ و بی هیجان داره انگار فقط برای پر کردن سکانس های اشکن این فیلم طراحی شده اند
به طوری که حتی طراحی و اجرای جلوه های کامپیوتری این شخصیت های هیچ گونه جذابیت و واکنشی مثبتی تو فیلم ایجاد نمی کنه
اگر به فیلم های اکشن علاقه دارید ممکنه از دیدن این فیلم لذت ببرید
ولی اگر بخواید به خاطر نسخه های قبلی این فیلم رو هم ببینید سخت در اشتباهید ارزش وقت گذاشتن نداره
به اندازه یک سر مورچه تو این فیلم داستان وجود نداره
این فیلم فقط برای پول دراوردن ومسخره کردن طرفدارن ترانسفورمز و عروسک های هاس برو ساخته شده
تا با ساخت این فیلم بتونند عروسک های جدیدی رو به خورد مردم بدن خداروشکر ما تو کشور ما این عروسک ها گیر نمی یاد
من به این فیلم 4 میدم
اگر دوبار فیلم لبه فردا رو میدیدم هیجان انگیز تر بود
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۴۲
سجاد ابراهیمیان

یک اکشن درست حسابی و درچه یک
داگ لیمان بعد از میراث بورن یک فیلم خیلی خوب درست کرده واقعا قدرت کارگردانی و مهارت استفاده از جلوه های ویژه رو تو این فیلم به نمایش میذاره

همیشه یک کارگردان میتونه تاثیر بسیار زیادی تو موفقیت یک فیلم داشته باشه همه چیز به مدیریت واستفاده درست از داشته هایی که داره بر میگرده

انتخاب درست بازیگر.استفاده درست از سکانس های اکشن .به کارگیری درست و طراحی حرفه ای سکانس پرهزینه طوری که تماشاگر فکر نکنه داره یک فیلم انمیشن می بینه همه از ویژگی هایی هستند که یک کارگردان می تونه به جریان فیلمش تزریق کنه چرا که موفقیت یا شکست نهایی این فیلم به کارگردان برمیگرده ویژگی های خیلی خوبی که کارگردان فیلم لبه فردا تو این فیلم به نمایش میذاره

فیلم از جلو های ویژه درس درمونی برخوداره به خوبی هر چه تمام تر این سکانس رو درست کردن نکته ای که در کمتر فیلمی میشه دید
تام کروز و امیلی بلونت بازی دلچسبی به نمایش میذارن تو اجرای نقش های ریتا ورتاسکی و سرگرد کیج حرفی برای گفتن باقی نمی مونه انتخاب های بسیار به جایی بودند

تام کروز قبلا تو همچین فیلم هایی بازی کرده بود ولی امیلی بلانت رو تو چنین کاراکتری تا حالا ندیده بودم
به نظر خودم یکی از بهترین بازی های چند سال اخیر تام کروز بوده تا حدودی میشه گفت بی نقص بازی کرده
البته این نکته رو هم بگم که کلیت داستان این فیلم شباهت بسیار زیادی به فیلم زیبای گراند هاگ دی بیل مورای داره
هنگام دیدن این فیلم تماما درگیر این بودم که ایده داستانی این فیلم قبلا تو یک فیلم دیدم ولی به هیچ وجه یادم نمی اومد
شاید میشه از فیلم لبه فردا به عنوان ورژن اکشن و تخیلی این فیلم نام برد
تمام نکات مثبت،یک فیلم اکشن خوب در فیلم لبه فردا وجود داره هیجان.داستان خیلی خوب و متفاوت سکانس های درگیر کننده و بازی های قابل قبول

از یک فیلم اکشن و تخیلی چه انتظاری میشه داشت  دیدن این فیلم ادرنالین خونتون رو بالا میبره محو جذابیت و هیجان فیلم خواهید شد

طوری که روی صندلی خودتون میخکوب خواهید شد البته به دلیل خستگی مجبور شدم ادامه فیلم رو بعدا ببینم هفت یا هشت ساعت بعد ادامه فیلم رو دیدم
میشه گفت این فیلم از داستان چند فیلم الگو برداری کرده ولی نه به شکلی که جذابیت و کشش نداشته باشه
از یک ایده که قبلا وجود داشته به بهترین شکل استفاده میکنه کپی نمی کنه فقط اصلا داستان این فیلم رو در داستان متفاوتی به نمایش میذاره
نمی دونم هیولا ها یا میمک های این فیلم رو باید شبیه فیلم ماتریکس بدونم یا فیلم ارتش فضایی مطمنا شبیه یکی از این دو  هست 
از نظر شکل ظاهری شبیه این موجودات شاید باشه ولی توانایی ها و قدرت و حتی هدف خاص خودشون رو دارند
خلاقیت و هوشمندی نویسندگان و کارگردان این فیلم باعث شده که ببینده به طور مداوم درگیر روند داستان فیلم بشه
این فیلم رو باید ورژن کامل شده فیلمهایی که نام بردم دونست بعد از دیدن فیلم این حس که اره این فیلم از روی این فیلمها که گفتم کپی کرده ،به من داست نداد

چرا که فکر میکنم بعد از دیدن دو سه تا از این فیلم ها به جز فیلم گراند هاگ دی فکر میکردم که این فیلم های جای کار بیشتری نیاز دارند یک حلقه مفقودی تو این فیلم های وجود داشته

چیزی که تو این فیلم وجود نداره حقیقتش تکته منفی ای تو این فیلم ندیدم شاید به این خاطر باشه کهبعد از مدتها از یک فیلم واقعا لذت بردم

نه اینکه فیلم خوب ندیدم  بیشتر برام مهم وقتی یک فیلم می بینم کم و کاستی و ضعفی تو فیلم برام وجود وجود نداشته باشه
یا اگر وجود داشته باشه طوری نباشه که کل فیلم رو تحت تاثیر خودش قرار بده چیزی که در این فیلم برای من وجود نداشته
فیلم از رمان ژاینی همه نیاز شما کشتن است ساخته شده 
برایان گلسن و بیل پاکستون دوست داشتنی هم هم تو این فیلم بازی می کنند وبازی های قابل قبولی از خودشون بروز میدن
این فیلم تا اینجای کار بهترین فیلم اکشن تخیلی ای بوده که تو سال 2014 دیدم
امیدورام فیلم های سقوط سیاره میمون ها و ایکس من در حد و اندازه فیلم لبه فردا باشند
من به این فیلم 8.5 میدم نه هم حساب کنید مشکلی نیست

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۰۹
سجاد ابراهیمیان

Robin Williams
رابین ویلیامز




رابین مک لورین ویلیامز
تولد : 21 جولای 1952 
شیکاگو, ایلینوی

زندگینامه :
رابین ویلیامز روز ۲۱ جولای سال ۱۹۵۲ در شیکاگو چشم به جهان گشود. ویلیامز سالهای کودکی خود را در شیکاگو، بلوم فیلد و میشیگان سپری کرد. 
پدرش رابرت مدیر یک شرکت سازنده اتومبیل فورد و مادرش (لوری) مدل لباس بود. هر وقت پدر در کار خود ترفیع می‌گرفت،
آنها مجبور بودند به شهر دیگری نقل مکان کنند. وقتی به شهر (دیترویت) رفتند، آنهاصاحب یک خانه بزرگ چهل اتاقه! 
در یک مزرعه شدند ولی آن روزها برای رابین روزهای سختی بود. او درباره کودکی خود می‌گوید:
(یک بچه قد کوتاه، خجالتی، چاقالو و تنها.) همکلاسی‌ها همیشه او را اذیت می‌کردند و رابین برای اینکه درمسیر مدرسه با شکنجه‌گران خود رو به رو نشود
هر روز راه خود را عوض می‌کرد. او بیشتر اوقات درخانه تنها بود و خود را با ست کامل سربازان اسباب بازی‌اش سرگرم ‌می‌نمود. 
در جوانی تبدیل به یک پسر ورزشکار شد. او عضو تیم‌های کشتی و پیاده‌روی شد و دیگر یاد گرفته بود که چگونه بچه‌های دیگر را بخنداند. 
والدینش نمی‌توانستند حس تنهایی او را برطرف نمایند. پدرش رابرت اکثر اوقات بیرون از خانه بود و در ضمن رابین احساس می‌کرد از او می‌ترسد.
مادرش لوری هم اغلب بیرون بود و رابین در واقع توسط خدمتکار خانه بزرگ شد. 
او می‌گوید با اینکه می‌دانستم دوستم دارند ولی بلد نبودند با من ارتباط عاطفی بر‌قرار کنند. در واقع کار کمدی من از بچگی شروع شد.
زمانی که سعی می‌کردم مادرم را بخندانم تا توجهش به من جلب شود. با خود می‌گفتم :
اگر مامانم را بخندانم همه چیز درست می‌شود ولی باز هم او همیشه با یک حس غریب کنار گذاشته شدن، بزرگ شد.
حسی که خود ویلیامز از آن به عنوان (سندروم مرا دوست بدارید) یاد می‌کند. 
پس از بازنشستگی زود هنگام پدر، خانواده او به کالیفرنیا و در نزدیکی سان‌فرانسیسکو مهاجرت کرد.
پس از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان در سال ۱۹۶۹ وارد کالج پسران کلرمونت شد و به تحصیل رشته علوم ***** و بازی فوتبال پرداخت. 


ترک تحصیل :
ویلیام تحصیل در رشته علوم ***** در دانشگاه کلرمونت را رها کردو بلافاصله به نیویورک رفت و در دانشگاه (جیلارد) به تحصیل رشته نمایش پرداخت.
در (جیلارد) یک اتفاق خوب برای ویلیامز افتاد. اول اینکه او در آن جا با (کریستوفر ریو)، جوانی که بعدها هنرپیشه نقش سوپرمن شد همکلاس و دوست بود.
آنها با یکدیگر پیمان بستند که هر کدام که در کار سینما موفق شد دست دیگری را هم بگیرد ولی این قرارداد هیچوقت لازم‌الاجرا نشد چون وقتی
بعدها ویلیامز در نقش مورک فضایی ظاهر گشت، ریو خود یک سوپرمن شده بود. وقتی ویلیامز به سانفرانسیسکو بازگشت به باشگاه کمدی 
وست کلاست پیوست و به بازیگری در زمینه‌های نمایش و پانتومیم پرداخت. ویلیامز در دهه هفتاد نمایش‌های خیابانی اجرا می‌کرد و در آن بسیار موفق بود.
پس از اجرای یک سری نمایش‌های خنده‌دار در سالهای ۱۹۷۷ و ۷۸، ویلیامز در یک فیلم به نام روزهای خو> هنرپیشه مهمان شد
و درنقش فردی به نام مورک ظاهر شد. مورک یک آدم فضایی عجیب و دوست‌داشتنی بود که از سیاره اورک به زمین آمده بود. 
وی در سال ۱۹۸۷ناگهان با کاندیدا شدن برای دریافت جایزه اسکار به خاطر بازی در فیلم کمدی درام صبح بخیر ویتنا> ساخته 
برای لوینسونکه درباره یک سرباز بی‌ادب آمریکایی در ویتنام بود، نام رابین ویلیامز در جرگه هنرپیشگان درجه یک قرار گرفت. 
در همان زمان مهارت‌های بداهه کاری وی مشهور شد و او به خاطر بی‌وقفه حرف زدن‌هایش معروف شد.
ویلیامز در سال ۱۹۸۸ درفیلم ماجراهای بارون مایچوزن نقش کمدی دیگری را ایفا نمود. کارگردان ماجراهایبارون مایچوزن، (تری گیلیام) بود.


موفقیت سینمایی :

بزرگ‌ترین موفقیت سینمایی و تجاری ویلیامز با فیلم کمدی(خانم داوت فایر) در سال )۱۹۹۳رقم خورد. در این فیلم او در نقش پدری بازی کرد
که از همسرش جدا شده است ولی به خاطر نزدیک بودن به فرزندانش، خود را به شکل یک خدمتکار زن در‌می‌آورد.
این فیلم که ویلیامز یکی از تهیه کنند‌گان آن نیز بود، به کارگردانی (کریس کلمبوس) و بازی (سالی فیلد) و (پیرس برازنان) در کنار رابین ویلیامز ساخته شد.
خانم داوت فایر ۲۰۰ میلیون دلار درآمد روانه جیب‌های ویلیامز کرد و او را برنده جایزه گلدن گلوب نمود. 
بازی او در فیلم (روز پدر) در سال ۱۹۹۷ با استقبال چندانی مواجه نشد ولی در همان سال ویلیامز با بازی درفیلم دیگری به نام (فلابر) که کاری
از شرکت دیسنی و برگرفته از فیلم <پروفسور کم حافظه(۱۹۶۱) بود، گام بلندی به سوی محبوبیت کامل در بین تماشاگران برداشت.
سال ۱۹۹۷ برای ویلیامز خبر خوشی را نیز به همراه داشت و او در آن سال به خاطر بازی
در فیلم ویل هانتیگ نابغه برنده جایزه اسکار بهترین هنرپیشه نقش مکمل شد. گفتنی است ویلیامز یک ستاره غیرمعمول در هالیوود است...
یک هنرپیشه با استعداد کمدی که می‌تواند احساس صمیمیت را به بیننده انتقال دهد و حالت رمانتیک را به زیبایی اجرا نماید.
در سال ۲۰۰۲ او در فیلم <مترجم> بازی کرد. جدیدترین فیلم او کمدی تلخی به نام (سپید بزرگ) است. 
از فیلم‌های اخیر ویلیامز می‌توان به (خانهD) نوئل، نیویورکی‌ها و اشراف اشاره کرد. سال ۲۰۰۶ شاید برای او سال مهمی باشد
زیرا احتمالا شش فیلم او اکران خواهد شد. فیلم‌های (شنوندگان شب) ، (پاهای شادمان) انیمیشن (امپراطور پنگوئن) ، (شلوغی آگوست)
، (مرد سال) و بالاخره (شبی در موزه.) 
نام ویلیامز بارها تیتر درشت مطبوعات بوده و زند‌گی خصوصی او همیشه برای دوستداران سینما جالب بوده است.
شاید اولین شایعات درباره او در اوایل کار حرفه‌ای وی بر سر زبانها افتاد. در آن زمان گفته می‌شد که او معتاد است و با هنرپیشه کمدی دیگری
به نام (جان بلوشی) کوکائین مصرف می‌نماید. این شایعات تا زمان مرگ بلوشی در اثر مصرف مواد مخدر در سال (۱۹۸۲) ادامه داشت. 
ویلیامز و همسر اولش (والری ولاردی) درسال ۱۹۸۸ پس از یک دهه زندگی مشترک از یکدیگر جدا شدند و پس از آن او با 
(مارشا گارنسز) پرستار پسرش ازدواج نمود. او و گارنسز دو فرزند به نام‌های (زلرا) و (کودی) دارند. 
گارنسز هم اکنون شریک ویلیامز در شرکت تولید فیلم Blue wolf productions نیز است. 

برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل برای فیلم :
(Good Will Hunting (1997 
نامزد جایزه اسکار برای فیلم های :
(The Fisher King (1991 
(Dead Poets Society (1989 
(Good Morning, Vietnam (1987 
برنده جایزه گلدن گلاب برای فیلم های :
(Mrs. Doubtfire (1993 
(Aladdin (1992 
(The Fisher King (1991 
(Good Morning, Vietnam (1987 
جایزه گلدن گلاب برای سریال :
(Mork & Mindy (1978 



Good Morning, Vietnam
The Adventures of Baron Munchausen
Dead Poets Society
Awakenings
The Fisher King
Hook
Mrs. Doubtfire
Jumanji
Good Will Hunting
Patch Adams
Bicentennial Man
What Dreams May Come
Insomnia
Man of the Year



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۱۵ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۴۷
سجاد ابراهیمیان




تولد :
هیت‌کلیف اندرو لجر (به انگلیس ی: Heathcliff Andrew Ledger)‏ ‏
تولد :
۴ آوریل، ۱۹۷۹
درگذشت :
۲۲ ژانویه ۲۰۰۸ 
او در شهر پرث در غرب استرالیا به دنیا آمد.
مادر او «سلی لجر بل (رمشاو)» معلم زبان فرانسه و پدرش «کیم لجر» رانندهٔ اتومبیل‌های مسابقه‌ای و مهندس معدن بود
نام هیت و خواهرش کیت، از روی نام شخصیت‌های اصلی کتاب بلندهای بادگیر" -هیت‌کلیف و کاترین" اثر امیلی برونته برداشته شده‌است.


بازیگری :
لجر در شانزده سالگی، امتحانات دیپلم دبیرستان را گذراند و از مدرسه بیرون آمد تا به دنبال بازیگری برو
و به همراه دوستش تره‌ور دی‌کارلو، تا سیدنی با اتوموبیل رفتند.
او حدود یک‌سال بعد به شهر خودش پرث برگشت تا در یک مجموعهٔ تلویزیونی به نام شیرین (۱۹۹۶) نقش یک دوچرخه‌سوار هم‌جنس‌گرا را بازی کند.
او در سال ۱۹۹۶، پیش از اولین فیلم‌بلند استرالیایی‌اش به نام سنگ‌سیاه، در یکی از محصولات کمپانی فاکس به نام غرش بازی کرد.
در ۱۹۹۹، لجر بازیگر نقش اول فیلم کمدیTتین‌ایجری ۱۰ چیز تو که من ازشون بدم میاد شد و همچنین نقش اول فیلم استرالیایی تحسین‌شدهٔ دو دست بود.
در فاصلهٔ سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵، لجر در فیلم‌های میهن پرست، ضیافت هیولا، قصهٔ یک شوالیه، چهار پر، ند کلی، فرمان، و برادران گریم نقش‌آفرینی کرد.
در سال ۲۰۰۱، جایزهٔ ستارهٔ آیندهٔ شو وست را برای بازی در میهن پرست و به مناسبت اکران جهانی قصهٔ یک شوالیه به دست آورد
و در سال ۲۰۰۳، یکی از مردان بازیگر سال استرالیا به انتخاب فصل‌نامهٔ آقایان استرالیایی (GQ Australia) شد.
بازی لجر در سال ۲۰۰۵ در نقش انیس دل‌مار در یکی از مهم‌ترین فیلم‌های آن سال، کوهستان بروکبک، جوایز و نامزدی‌های زیادی برای او به ارمغان آورد. 
جایزهٔ حلقهٔ منتقدان نیویورک، حلقهٔ منتقدان سن‌فرنسیسکو، و نامزدی اسکار در رشتهٔ بهترین بازیگر نقش اول مرد و جایزه گلدن گلاب از آن جمله‌اند.
استفن هولدن، منتقد سینمایی نیویورک تایمز در نقد خود در مورد کوهستان بروکبک نوشت :
«آقای لجر و جیلنهال (همبازی هیت در کوهستان بروکبک) این قصهٔ عاشقانهٔ دردناک را قابل لمس می‌کنند.
آقای لجر به شکل معجزه‌آسایی در زیر پوست شخصیت سفت و سخت خود در فیلم ناپدید می‌شود. 
بازی او به راحتی با بهترین بازی‌های مارلون براندو و شان پن برابری می‌کند.
در نقدی دیگر در مجلهٔ رولینگ استون، پیتر ترورز می‌نویسد:
«بازی چشم‌گیر لجر یک معجزهٔ بازیگری است، انگار که او نقش را از درون خودش کنده باشد.
لجر نه تنها می‌داند کاراکترش چطور راه‌می‌رود، حرف می‌زند و گوش می‌کند، بلکه حتی می‌داند که او چطور نفس می‌کشد. 
دیدن او که بوی پیراهن آویزان در کمد جک را فرو می‌برد، مثل فهمیدن درد از دست دادن عشق است.»
سال ۲۰۰۵، لجر در یک نسخهٔ داستانی از شخصیت جووانی کازانوا در مقابل سیه‌نا میلر بازی کرد.
این فیلم یک کمدی رومانتیک بود که با برخوردهای متناقضی از جانب منتقدان رو به رو شد.
در ۲۰۰۶ او از سوی آکادمی هنرهای تصویری اسکار برای عضویت دعوت شد
و در ۲۰۰۷ نیز یکی از شش بازیگری بود که در فیلمی که با نام «من آن‌جا نیستم» از زندگی باب دیلن ساخته شد، نقش دیلن را ایفا کرد.
در سال ۲۰۰۸، لجر نقش هیولای معروف داستان‌های کمیک، «جوکر» در فیلم شوالیه تاریکی (دنباله‌ای بر فیلم بت‌من شروع می‌کند) را بازی کرد.
در این فیلم او در مقابل کریستین بل، هم‌بازی‌اش در فیلم من آن‌جا نیستم نقش‌آفرینی کرده‌است.
او قرار بود در فیلم تصورات دکتر پارناسوس در نقش تونی در مقابل تام ویتس و کریستوفر پلامر بازی کند. این فیلم در زمان مرگ لجر در مرحلهٔ پیش‌تولید بود

کارگردانی :
همچنین هیت به همراهی الن اسکات، نویسنده و تهیه‌کنندهٔ سوئدی، در حال کار بر روی اقتباسی از روی پیش‌مرگ ملکه اثر والتر تویس بود. 
این فیلم قرار بود اولین اثر سینمایی هیت در مقام کارگردان باشد.
هیت لجر قصد داشت قدم‌هایی در زمینهٔ کارگردانی بردارد که حاصل اولین تلاش‌های او در این زمینه، ساخت چند موزیک‌ویدیو به اضافهٔ یک فیلم کوتاه بود.
او در سال ۲۰۰۶، ویدیویی برای بن هارپر، و دو ویدیو برای ان‌فا رپر استرالیایی ساخت. 
در جشنوارهٔ فیلم ونیز ۲۰۰۷، او از تمایلش برای ساخت فیلمی از زندگی نیک دریک
آوازه‌خوان انگلیسی که در سال ۱۹۷۴ در سن ۲۶ سالگی به شکل غم‌انگیزی مُرد، سخن گفت.
لجر بعداً به عنوان اولین قدم برای شروع کار بر روی این پروژه، فیلم کوتاهی به شکل موزیک‌ویدیو
با حضور خودش بر روی یکی از آهنگ‌های نیک به اسم سگ چشم سیاه ساخت.
فیلم لجر بعداً در یک مجموعه فیلم به نام خانهٔ آن‌ها: بازتاب‌ها در مورد نیک دریک که به یاد نیک دریک تهیه شده بود قرار گرفت.

 موسیقی :
لجر یک کمپانی ضبط و تهیهٔ موسیقی را با بن هارپر شریک بود. ویدیویی که برای هارپر ساخت نیز بخشی از این شراکت او در کمپانی بود.

زندگی خصوصی :
لجر همسر میشل ویلیامز، هم‌بازی‌اش در فیلم کوهستان بروکبک، بوددختر آن‌ها به نام ماتیلدا رز در روز ۲۸ اکتبر ۲۰۰۵ به دنیا آمد
و جیک جیلنهال و بیزی فیلیپس، پدرخوانده و مادرخواندهٔ ماتیلدا شدند.
در آگوست ۲۰۰۷، هفته‌نامهٔ آس ویکلی مدعی شد که هیت و میشل به علت وضعیت کاری پرمشغله‌شان از یکدیگر جدا شده‌اند.
در آن زمان نه میشل و نه هیت این ادعا را تایید نکردند. در سپتامبر همان سال، پدر میشل در مصاحبه‌ای با سیدنی تلگراف تایید کرد که آن دو از هم جدا شده‌اند.

مرگ:
جلوی خانه او در مهنتن در ۲۳ ژانویه ۲۰۰۸
در روز ۲۲ ژانویهٔ ۲۰۰۸، پیکر هیت در آپارتمانش در طبقهٔ چهارم ساختمانی در خیابان ۴۲۱ بروم در محلهٔ سوهوی نیویورک پیدا شد
بنابر گزارش پلیس، ترسا سولومون، خدمتکار خانه حدود ساعت ۱۲:۳۰ ظهر به آپارتمان هیت می‌رود
و وقتی حدود ساعت یک برای تعویض لامپ حمام به اتاق هیت وارد می‌شود، او را در حالی پیدا می‌کند
که روی تخت رو به صورت دراز کشیده و پارچه‌ای سفید تا روی شانه‌اش بالا کشیده شده بوده و خروپف می‌کرده.
حدود یک‌ساعت و نیم بعد ماساژور هیت به آپارتمان او می‌آید. تا ساعت ۳ هیت از اتاق بیرون نمی‌آید،
و به همین علت ماساژور به موبایل هیت زنگ می‌زند و جوابی نمی‌گیرد. او سپس وارد اتاق هیت می‌شود
و شروع به آماده کردن میز ماساژ و بعد هم سعی در بیدار کردن هیت می‌کند بعد از آن با موبایل مری-کیت آلسن تماس می‌گیرد
که شماره‌اش در دفتر تلفن موبایل هیت بوده‌است. مری-کیت می‌گوید که یکی از افراد محافظش را به آپارتمان خواهد فرستاد
بعد از این‌که ماساژور دوباره سعی در بیدار کردن هیت می‌کند، به اورژانس زنگ می‌زند.
ماموران اورژانس اقدامات اولیه را انجام می‌دهند، ولی در ساعت ۳:۳۶ بعدازظهر، اعلام می‌کنند که هیت مُرده‌است.
پلیس گفته‌است که با وجود قرص‌هایی که در اتاق هیت پیدا کرده‌اند ولی هیچ نشانهٔ مشخصی که حاکی از خودکشی هیت باشد یافت نشده
دو هفته پس از مرگ لجر، مرگ او تصادفی، و بر اثر مسمومیت شدید دارویی در نتیجهٔ مصرف هم‌زمان چندین نوع قرص ضداضطراب و مسکن و خواب‌آور اعلام شد. 
در گزارش مرکز پزشکی نیویورک آمده‌است که در خون لجر، مقادیری از مسکن‌های
اکسیکودون (که در اکسیکونتین یافت می‌شود)، هیدروکودون (که در ویسودین یافت می‌شود) و ضداضطراب‌های دیازپام،
تمازپام الپرزولام (که در والیوم و زاناکس و رستوریل وجود دارند) و دوکسیلامین پیدا شده‌است.

Awards
اسکار
۲۰۰۸.بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، شوالیه تاریک (برنده)
۲۰۰۶.بهترین بازیگر نقش اول مرد، کوهستان بروکبک (نامزد)
جایزه انستیتو فیلم استرالیا
۱۹۹۹.بهترین بازیگر نقش اول مرد، دو دست (نامزد)
۲۰۰۳.بهترین بازیگر نقش اول مرد، ند کلی (نامزد)
۲۰۰۶.بهترین بازیگر نقش اول مرد، کندی (نامزد)
بفتا
۲۰۰۶.بهترین بازیگر نقش اول مرد، کوهستان بروکبک (نامزد)
جوایز گلدن گلاب
۲۰۰۹.بهترین بازیگر نقش مکمل مرد،شوالیه تاریک (برنده)[۴۰]
۲۰۰۶.بهترین بازیگر نقش اول مر،کوهستان بروکبک (نامزد)
Independent Spirit Awards
۲۰۰۸.جایزهٔ ویژهٔ رابرت ***من، من آن‌جا نیستم. (برنده)
۲۰۰۶.بهترین بازیگر نقش اول مرد، کوهستان بروکبک (نامزد)
جوایز سینمایی ام تی وی
۲۰۰۶.بهترین بوسهٔ سال، کوهستان بروکبک (برنده) به همراهی جیک جیلنهال
۲۰۰۲.بهترین بوسهٔ سال، قصهٔ یک شوالیه (نامزد) به همراهی شنین سوسامون
۲۰۰۲.بهترین صحنهٔ موزیکال، قصهٔ یک شوالیه (نامزد) به همراهی شنین سوسامون
۲۰۰۰.بهترین صحنهٔ موزیکال، ۱۰ چیز تو که من ازشون بدم میاد (نامزد)
جایزه صنف بازیگران سینما
۲۰۰۶.بهترین گروه بازیگران، کوهستان بروکبک (نامزد)
۲۰۰۶.بهترین بازیگر نقش اول مرد، کوهستان بروکبک (نامزد)

Filmography
فیلم های مهم هیث لجر :

10 Things I Hate About You
The Patriot
Monster's Ball
A Knight's Tale
The Four Feathers
Ned Kelly
Casanova
Brokeback Mountain
The Dark Knight
The Imaginarium of Doctor Parnassus


این مطلب رو قبلا در سایت تی وی سنتر قرار داده بودم



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۴۰
سجاد ابراهیمیان